یه ساعته دنبالشم تا شمارمو بهش بدم تا رسیدم پیشش دیدم یه پسر یواش شماره رو انداخت تو جیب دختره .میخواستم خفش کنم ولی هیکلش از خودم بزرگتر بود .
-----------------------------------------------------------------------------
صبح از خواب پا شدم مادرم میگه صبحانه میخوری میگم پَــ نَـــه پَــــ میزارم صبحانه و ناهار و شام رو با هم میخورم
نظرات شما عزیزان:
ادامه مطلب